خلاصه
بررسی تحقیقات استراتژی بیانگر پنج فاز مختلف در تکامل این الگو از جنگ جهانی دوم به بعد است. این الگو با معرفی برنامه ریزی استراتژیک در دهه 1970 به اوج خود رسید، اما با توجه به عدم قطعیت محیطی آن دوره بنظر می رسید که این روش برای برطرف کردن نیازها چندان کافی نباشد. در دهه 1980 این حوزه وارد فاز مدیریت استراتژیک شد که هدف آن تجمیع منابع کمپانی برای دست یابی به امتیاز رقابتی بود. تحقیقات تجویزی در این دهه با مساعدت زیاد پورتر در درک زمینه های بیرونی که سازمان ها با آن مواجه می شوند انجام شد. دیدگاه مبتنی بر منابع شرک، در پژوهش های تجویزی پایه گذاری شد، و همچنین باعث بالا رفتن دانش الگوی فرایندهای شرکتی شد. با این حال و علیرغم پیشرفت هایی که در اواسط دهه 1980 حاصل شد، کارشناسان دریافتند که مدیریت استراتژیک نیز نمی تواند نواقص موجود در کاربری های استراتژیک را مرتفع سازد. در این دوره، اهمیت فرهنگ سازمانی و سیاست های درونی سازمان بیش از پیش آشکار شد. ناکارآمدی مدیریت استراتژیک در این دهه موجب شد که بسیاری از کارشناسان به مقوله تفکر استراتژیک روی بیاورند. در دهه 1990 این سوال برای بسیاری از متخصصان پیش آمد که استراتژی یک هنر است یا یک علم یا ترکیبی از هر دو اینها.
مقدمه
بررسی تحقیقات استراتژی بیانگر پنج فاز مختلف در تکامل این الگو از جنگ جهانی دوم به بعد است. گلاک، کافمن، و والک (1980) سیر تکامل فرایند مدیریت استراتژیک را در چهار فاز تشریح کرده اند که فاز سوم آن طرح ریزی استراتژیک و فاز چهارم آن مدیریت استراتژیک بوده است. حال، با تکامل الگو از مدیریت استراتژیک دهه 1980 به شکل انعطاف پذیرتری از تفکر استراتژیک در دهه 1990، فاز پنجمی نیز قابل درک است (استیسی، 1993.هراکلیوس، 1998). این مقاله به بحث در مورد تکامل الگوی استراتژیک پرداخته، تقاضاهای داخلی و خارجی را در مورد شرکت کسب و مکار امروزی در این زمینه مد نظر قرار داده، و از درس های کلیدی در این زمینه برای ایجاد اطلاعات در جهت مفهوم سازی تفکر استراتژیک در آثار بعدی استفاده می کند.
تصادفی